صدایت میکنم آقا...
همین جایم... خودم... تنها...
از این پایین به آن بالا...
صدایم می رسد آقا ؟؟؟
نگاهم در زمین گیر است....
خودم هم خوب می دانم...
بسی دیر است...
بسی دیر است برای پر زدن اما...
امیدم را نگیر آقا...
از این سقف گناهانم دعا بالا نمی آید...
دعا آنجا نمی آید دعایم را ببر بالا....
شفاعت کن مرا آقا
شما را میدهم سوگند به حق مادرت زهرا...
نگاهت را نگیر آقا...
دوســــــت دارم که یک شب جمــعه
صبح گردد به رسم خـوش عـــهدی
ناگهان بشــــــنوم ز سمت حــــــجاز
نغمـۀ دلخوش " انا المـهدی "
ذوق یک لحظه وصال تو به آن می ارزد
که کسی تا به قیامت نگرانت بنشیند
.
شب که میشود دلم هوایت را میکند :
امشب سَری به آسمان دنیا زدم ؛
همین چند لحظه ی پیش ! نگاهم که به ماه زیبا افتاد :
به ناگاه به یادت افتادم که چقدر جای صورت آسمانی ات
بر سینه ی آبیه آسمان خالی ست مولاجان ...
به ماه گفتم هر چقدر هم که زیبا باشی
باز هم سهم ات از دنیا همین یک تکه آسمان است و بس ..
اما من خورشیدی دارم که اگر روزی بَنای
تابیدن کند تو را شرمنده می کند .. .
خورشیدی دارم که سهم ش تمام هستی و ماسِواست :
هر چه را که بخواهد در نگین انگشتری اش دارد ...
در گوشه ی نگاهش : به وجودش " هستی " برپاست
و به اشاره اش روزگار می گردد... .
دلتنگت شدم :
می خواستم با نگاه به آسمان سلامی عاشقانه
بر محضرت روانه کنم تا بدانی از روی زمین این گوشه ی دنیا ،
بی نهایت دوستت دارم مهدی جان ...
.
خاطرت آسوده آقاجان قلب من
تا روز آمدنت فقط برای " تو " عاشقانه می تپد ... .
.
التماس دعای فرج