ماه رمضون،توی گرما و شرجی شهرم
من و چادرم وقتی روزه میگیریم
احساس میکنیم داریم با دشمنای خدا میجنگیم....
چادرم سپر میشه دورم
من محکمتر میگیرمش
مبادا نگاهی.....
من و چادرم توی این گرما وقتی با دهن روزه بیرون میریم....
برامون فرقی نمیکنه ماشین کولر دار سوار بشیم
یا مجبور بشیم دوتایی پیاده بریم
همیشه مراقب همیم.
من دوسش دارم
خیلی ....
چون میراث مادرمه
اونم فکر کنم خیلی دوسم داره....
چون همش کمکم میکنه خدا واسم کلی ثواب بنویسه
فقط نمیدونم چرا این روزا بیشتر خاکی میشه....
شاید از خشکی دهانمونه....
به یاد چادر زینب تشنه لب دلسوخته میفته
که تو صحرا کربلا با همین میراث ارزشمند میدوید....
چادر ایشونم خاکی میشد....
بمیرم برای دل سوخته بانو....
خواهرم !
این چادر تا برسد به دست تو
هم ازکوچه های مدینه گذشته
هم ازکربلا
هم ازبازار شام...!
چادرت را محکم در آغوش بگیر وبگو :
"برایت روضه بخواند ... "
همه را از نزدیک دیده...!
چادر یادگار حضرت زهرا (س) است بیاید حرمتش را حفظ کنیم.
توی محوطه دانشگاه باد خیلی شدیدی می وزید،
طوری که مجبور بودی چادرت را محکم دور خودت بپیچی
تا مبادا باد چادر از سرت برگیرد.
به وسط محوطه رسیده بودیم.
شدت باد و گرد و خاک آنقدر زیاد بود که ناخودآگاه چشمهایمان را بستیم
و وسط محوطه ایستادیم.
در همین شلوغی،
باد چادر دختری را از سرش برداشت و چند متر آنطرفتر پرتاب کرد.
کل محوطه پر شد از صدای خنده های پسرانی که چادر دختر را مسخره میکردند.
بیچاره آن دختر اشک چشمش را پاک کرد و خواست به طرف چادرش برود
که از بین جمع پسری آرام چادر دختر را برداشت،
تمیز کرد و به طرف دخترک آمد.
لحن صدایش هنوز در خاطرم هست.
آرام گفت:
خواهرم تبریک میگم سلاح بزرگی همراهتان هست.
از خنده های پسران اینجا ناراحت نباش،
اینها رسم مرد بودن را نمیدانند.
سپس لبخندی زد و ادامه داد:
دلگیر مباش خواهرم، چادرت را محکم تر بگیر.
"چادرت را محکم تر بگیر خواهرم"
نترس...بگذار گرگها هر چقدر میخواهند زوزه بکشند.
سلام بر مهدی فاطمه