سوار بر هلی کوپتر در آسمان کردستان بودیم. دیدم
صیاد مدام به ساعتش نگاه می کنه. وقتی علت کارشو پرسیدم گفت: الان موقع
نمازه. بعدش هم به خلبان اشاره کرد که همینجا فرود بیا. خلبان گفت :
این منطقه زیاد امن نیست . اگه اجازه بدین تا مقصد صبر کنیم. گفت:
اشکالی نداره ما باید همینجا نماز بخونیم. هلی کوپتر نشست. صیاد با
آب قمقمه ای که داشت وضو گرفت و به نماز ایستاد. ما هم به او اقتدا کردیم.
خدا قسمت کنه ماهم بتونیم ذره ایی راه اون بزرگواران رو ادامه بدیم
با افتخار لینک شدید.
سلام.
مطالب وبتون خیلی عالیه. اجرتون با شهدا
با افتخار لینک شدین
التماس دعا
یا علی
سلام زنده باشید.ممنونم.یاحق