ماه رمضون،توی گرما و شرجی شهرم
من و چادرم وقتی روزه میگیریم
احساس میکنیم داریم با دشمنای خدا میجنگیم....
چادرم سپر میشه دورم
من محکمتر میگیرمش
مبادا نگاهی.....
من و چادرم توی این گرما وقتی با دهن روزه بیرون میریم....
برامون فرقی نمیکنه ماشین کولر دار سوار بشیم
یا مجبور بشیم دوتایی پیاده بریم
همیشه مراقب همیم.
من دوسش دارم
خیلی ....
چون میراث مادرمه
اونم فکر کنم خیلی دوسم داره....
چون همش کمکم میکنه خدا واسم کلی ثواب بنویسه
فقط نمیدونم چرا این روزا بیشتر خاکی میشه....
شاید از خشکی دهانمونه....
به یاد چادر زینب تشنه لب دلسوخته میفته
که تو صحرا کربلا با همین میراث ارزشمند میدوید....
چادر ایشونم خاکی میشد....
بمیرم برای دل سوخته بانو....
گاهی دل است
دلی که باید بدست می آوردیم
و نیاوردیم
دلےرا که شکستیم
و رهاکردیم
دلهای غمگینی که
بی تفاوت ازکنارشان گذشتیم
خداازهرچه بگذردازحق الناس نمی گذرد.
گاهی خدا ...
با دستِ تو...
دستِ دیگر بندگانش را میگیرد...
با زبان تو،
گره کار بنده ای را باز میکند...
با انفاق تو،
گرسنه ای را سیر و عریانی را میپوشاند ...
با قدم تو،
مشکلی را حل میکند....
وقتی دستی را به یاری میگیری...
بدان که در آن زمان دستِ دیگر تو،
در دست خداست...
اجازه دهید کلماتتان …
باعث قوت قلب دیگران شود ،
الهام بخش شان باشد …
و مسیرشان را روشن کند .
اجازه دهید اعمالتان …
زنجیرهای دیگران را باز کند .
اجازه دهید دست هایتان …
چشم بند را از دید دیگران کنار بزند...
من در اتاق یک رئیسی رفتم، کار داشتم. تا در را باز کردم دیدم یک دختری
حالا یا دختر یا خانم خیلی خوشگل است. تا در را باز کردم، اوه... چه شکلی!
داخل اتاق رئیس رفتم گفتم: شما با این خانم محرم هستی؟
گفت: نه!
گفتم: چطور با یک دختر به این زیبایی تو در یک اتاق هستی و در هم بسته است.
گفت: آخر ما حزب اللهی هستیم.
گفتم: خوشا به حالت که اینقدر به خودت خاطرت جمع است. حضرت امیر به زنهای جوان سلام نمیکرد.
گفتند: یا علی رسول خدا سلام میکند تو چرا سلام نمیکنی؟
گفت: رسول خدا سی سال از من بزرگتر بود. من سی سال جوان هستم. میترسم به
یک زن جوان سلام کنم یک جواب گرمی به من بدهد، دل علی بلرزد.
گفتم: دل علی میلرزد، تو خاطرت جمع است.
بعضیها خودشان را از امیرالمؤمنین حزب اللهیتر میدانند.
بعضی خودشان را از مراجع تقلید حسینی تر میدانند.
آهای دختر ایرانی... حواست هست؟؟؟
ارزانی عکسهایت در این فضای مجازی...
به قیمت لرزاندن ستونهای زندگی اینده ات است!
اینبار اشتباه نکن دخترک...
اینجا غرب نیست که عکسهای مدلینگت را به نمایش میگذاری...
دختر ایرانی شرافت دارد...
دختر ایرانی ارزشش بیشتر از این است که گرگها با چشمهایشان گوشتهای اندامش را نظاره گر باشند...
آهای دخترک ...
لبخند تلخ نزن به این حرفها...
ادعایت میشود؟؟؟
ادعایت میشود که فرهنگت بالاست؟
برهنگی فرهنگ نیست...
خیااالت راحت...
خودت را طعمه نکن...
" شهادت "، نوعی " مدیریت " است
آدمهای " معمولی " ،
خیلی هم که " موفق " باشند ،
" زندگی " خود را " مدیریت " می کنند !
اما "" شـــــهــــــــــــــــــــدا "" ،
" مـــــرگـــــ " خود را نیز ، "" مدیریت "" میکنند ...
" شــــــــــهــــــــــــــــــــادت " ، یعنی ،
"" زندگی مان "" را کجا ، " خرج کنیم "
که " زندگی دیگران " " معــــــــــنــــــــــے " پیدا کند !
السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المَهدی یا خلیفةَالرَّحمن و
یاشریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و
الجّانّ سیِّدے و مَولاے ْ الاَمان الاَمان
دختری داد میزد، گریه میکرد...
میگفت میخواهم صورت برادرم را ببوسم،
اما اجازه نمیدهند
یکی گفت: خواهرش است،
مگر چه اشکالی دارد؟!!
بگذارید برادرش را ببوسد
گفتند شما اصرار نکنید نمیشود
.
.
.
«این شهید سر ندارد»