خاکریز

شهدا

خاکریز

شهدا

بقیه الله



بارها از همه جا و همه کس رانده شدم
این تو بودی که مرا باز پناهم دادی

این همه قلب تو را با گنهم خوڹ کردم
باز تا آمدم از راه، تو راهم دادی

السلام علیک یا بقیه الله فى أرضه

مهدی جان



شکسته شد دلم از دست این و آن بی تو
چگونه پر بکشم تا به آسمان بی تو

چقدر وعده ی فردا چقدر جمعه ی بعد
ببین که بر لبم آقا رسیده جان بی تو

قسم به جان عزیزت، عزیز خسته شدم
از این همه سفر تا به جمکران بی تو

برای چشم به راهت تمام ثانیه ها
چه کند می گذرد صاحب الزمان بی تو

از اینهمه غم و اندوه و بی کسی "الغوث"
از این زمانه ی پر فتنه "الامان" بی تو

تمام خرجی ام از سفره ی عنایت توست
وگرنه می شودم زهر آب و نان بی تو

آشفته



آشفته ام، آقا، دوباره رو به راهم کن
بیرون از این زندان تاریک گناهم کن
چیز زیادی از تو و چشمت نمی خواهم
منت سرم بگذار و یک لحظه نگاهم کن

بخاطر امام زمان مراعات کنیم




آهای دختر ایرانی... حواست هست؟؟؟
ارزانی عکسهایت در این فضای مجازی...
به قیمت لرزاندن ستونهای زندگی اینده ات است!
اینبار اشتباه نکن دخترک...
اینجا غرب نیست که عکسهای مدلینگت را به نمایش میگذاری...
دختر ایرانی شرافت دارد...
دختر ایرانی ارزشش بیشتر از این است که گرگها با چشمهایشان گوشتهای اندامش را نظاره گر باشند...
آهای دخترک ...
لبخند تلخ نزن به این حرفها...
ادعایت میشود؟؟؟
ادعایت میشود که فرهنگت بالاست؟
برهنگی فرهنگ نیست...
خیااالت راحت...
خودت را طعمه نکن...

صاحب خانه



السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المَهدی یا خلیفةَالرَّحمن و
یاشریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و
الجّانّ سیِّدے و مَولاے ْ الاَمان الاَمان

ظهور




اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری (س)

یا صاحب الزمان



دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم؟

آقاجان




آقا جان...
دلبر من
در قنوت نماز عید فطر به یاد چه چیزی افتادی که این چنین اشک می ریختی؟
شاید در آرزوی لحظه ای بودی که پشت مولای غریبمان این نماز را اقتدا کنی...
نمی دانم...
فقط می دانم که همیشه از خدا می خواهم آن روز زودتر بیاید...
اللهم عجل لولیک الفرج

آقای من



ذوق یک لحظه وصال تو به آن می ارزد


که کسی تا به قیامت نگرانت بنشیند

.
شب که میشود دلم هوایت را میکند :

امشب سَری به آسمان دنیا زدم ؛


همین چند لحظه ی پیش ! نگاهم که به ماه زیبا افتاد :


به ناگاه به یادت افتادم که چقدر جای صورت آسمانی ات


بر سینه ی آبیه آسمان خالی ست مولاجان ...


به ماه گفتم هر چقدر هم که زیبا باشی

باز هم سهم ات از دنیا همین یک تکه آسمان است و بس ..


اما من خورشیدی دارم که اگر روزی بَنای


تابیدن کند تو را شرمنده می کند .. .


خورشیدی دارم که سهم ش تمام هستی و ماسِواست :

هر چه را که بخواهد در نگین انگشتری اش دارد ...

در گوشه ی نگاهش : به وجودش " هستی " برپاست


و به اشاره اش روزگار می گردد... .


دلتنگت شدم :


می خواستم با نگاه به آسمان سلامی عاشقانه

بر محضرت روانه کنم تا بدانی از روی زمین این گوشه ی دنیا ،

بی نهایت دوستت دارم مهدی جان ...
.
خاطرت آسوده آقاجان قلب من


تا روز آمدنت فقط برای " تو " عاشقانه می تپد ... .

.
التماس دعای فرج

خودم به حال خودم گریه میکنم



پرونده ی گناه مرا کم مرور کن آقا

 خودم به حال خودم گریه میکنم






پرسیدند:

آیا آدم گناهڪار هم می تواند امام زمانش را ببیند؟

جواب دادند :

شمر هم امام زمانش را دید!

اما نشناخٺ...

مهدی بیا



آشنـای دلپذیر لحظه ها
از مسیـر کـوچه هـای عشق حـق
یک سحـر دامـان شـب را پـاره کـن
بـا افـق همــراه شــو
مهــدی بیــا ...

تورا من چشم در راهم



تو آن دلیــل خدایی که حاضری امّا
بـرای آمـدنت نـدبه خوانده ام ؛ آقا

خدا کــند که بتـابی  به باور مـردم
و گل کنی به بلنــدی عشق در دلها

تو فصل آخر منظومه ی خدایی عشق
تمام ِ سوره ی یاسین ، طلیعه ی طاها

بیاکه بی تو چه سرد است فصل ایمانم
و با تو سبــز و بهاری ، تمــام باورها

راه آمدنتـــ را سد ڪرده ام مے دانمـــ . . .



راه آمدنت را سد ڪرده ام می دانمـــ . . .


آقا هرچقدرم بد باشم خودت میدونی که چقد دلم پیشته


دلِ من هواتو کرده آقا . . .

دلتنگ مولا



دل است دیگـــر،گاهی دلتنـــــگ مولایش می شود...
مـردم از غـــــم تنهایــــی...
فــــدای قلــــــب نازنینت یابن زهـــــرا(عج)

دلم برای تو تنگ است



دلم برای تو تنگ است ای سرا پاخوب

دلم برای تو تنگ است مثل تنگ غروب

چه لحظه های غریبی که بی تو میگذرند

چه روزگارعجیبی است بی تو ای محبوب

چقدربی تو به غربت شکست خاطرخاک

نیامدی وعطش درعطش زبانه کشید

نیامدی وزمین شعله شعله درتب شد

نشست خاطرآیینه هابه آه ملال

شکست خلوت آدینه ها به زمزم اشک

چقدر بی تو به حسرت دلم لبالب شد

نسیم نرگسی از گلشنی نمی خیزد

که تا به دامنش اندوه من بیامیزد


(اللهم عجل لولیک الفرج)

مولا جان



مولا جان برای من این ساعت هــا جــور خاصی میگذرنــــد..
نمی دانــی !
پشت نبودن هـــای تــو
زمان چـــه بی رحمانه نبضش می زند...
ای پسر فاطمه غرق گناهم مرا دریاب
میدانی که تمام دل خوشیم به چرخش چشمان توست
با تمام وجود میگویم تمام تار وپود منی
دوستت دارم

امام زمان مرا صدا زد



(((( داستان خواندنی ))))

سلام
من یه خانواده ای مذهبی دارم اما خودم از اون
دخترهای بد حجاب بودم ، از پوششم راضی نبودند
 خیلی بهم تذکر می دادند (البته اصلا منظورشان چادر نبود)
 اما من وقتی با اون حالت بد حجاب میرفتم بیرون و
 همه نگام میکردن اصلا احساس بدی بهم دست نمی داد...

نمی دونم چی شد که تو هفده سالگی
 یه روز که با یکی از دوستای بد حجاب خودم رفته بودم
بیرون متوجه نگاه های بد و هوس آلود مردم
به او شدم و اون لحظه از خودم بدم اومد .

نمی دونم چرا این اتفاق افتاد شاید به خاطر
نماز خواندن های مرتبم بود، قبلا هم نماز می خواندم
 اما گاهی کاهلی می کردم ولی مدتی بود
مرتب نمازم رو می خوندم همین با
چند مسئله ی دیگه شاید ایمانم رو بالا برد
که متوجه بد بودن آن نگاه ها شدم در هر حال
دیگه تصمیم گرفتم با حجاب بشم

اولش چادر سرم نمی کردم اما حجابم رو
کامل رعایت میکردم یواش یواش با
 خدا صمیمی تر شدم این صمیمیت اون قد ادامه یافت
 تا اینکه عاشقش شدم یواش یواش
پیش خودم فکر می کردم که چه زشته
کسی که عاشق خداست بدون چادره!
راستش حتی بدون چادر و با حجاب کامل
باز نگاه مردم دنبالم بود خیلی عذاب میکشیدم
 تو 2 راهی مونده بودم . در اون زمان خواهرم
که 4 سال از من کوچکتر بود نیز تمایل نشون می داد
که چادر سرش کنه و من نیز با دیدن او اشتیاقم بیشتر می شد.

یک سری چیزها رو بهانه می کردم
 مثل مشکلات چادر سر کردن مثل پوشیدن لباس
 زمستانی چون ما هم در منطقه سردسیر زندگی
 می کنیم و بعضی مشکلات مشابه از آن طرف
احساس می کردم با چادر آدم یه منزلت دیگه ای داره
 پاک تره واسه همین به خاطر عشقی که به خدا داشتم
 احساس کردم باید کامل ترین حجاب رو انتخاب کنم.
در نهایت تصمیمم رو گرفتم با تمام این
 مشکلات مقابله کرده و چادر سرم کنم .

یه روز که به مراسم نیمه شعبان رفته بودیم
تو دلم به اقا گفتم اقا اگه من لایق همراهی
شما هستم کاری کن که اسمم تو قرعه کشی
 در بیاد،-اسم منی که تا حالا از هیچ جا برام جایزه در نیومده-
البته فکر نکنین جایزه خاصی بود و به خاطر جایزه
گفتما نه جایزش یه دست لیوان بود!!!
فقط به این خاطر گفتم که یه جوری آقا حالیم کنه که تو هم بیا میتونی.

باور کردنی نبود درست تو همون نفرات اول من هم بودم.

دیوونه شدم، گریه کردم، فهمیدم که آقا منو صدام زد...

فرداش با مادرم وخواهرم رفتیم بازار و چادر خریدیم
هم من و هم خواهرم. از اون وقت 1 سال و نیم
 میگذره و من هر روز بیشتر از دیروز عاشق چادرم
و حیا و وقارم می شدم اصلا با چادر انگار
از چشمهای هوس آلود دوری ، انگار اصلا نمیبیننت
وای که چه حس خوبی داره که نبیننت که خدا و آقا
 صاحب الزمان با لبخند رضایت نگاهت کنن
من اینو با هیچ چی تو دنیا عوض نمیکنم با هیچی....

اولین روز چادری شدنم با اینکه تحول بزرگی بود
 و احساس می کردم همه من رو نگاه میکنن
اما خیلی شیرین بود احساس خیلی زیبایی داشتم
 احساس می کردم عشقم و ایمانم به خدای مهربونم بیشتر شد

وصیت نامه شهدا



وصیت نامه شهید حسن محمدی

امام زمان منجی انسان هاست، امید مستضعفان است

یگانه محب خداوند در زمین است. دائم دعا کنید

تا خداوند فرجش را نزدیکتر فرماید،

دیدگان ناقابلمان را به نور فروغش منور فرماید


غیبت ماست


اگر امام زمان غیبت کرده است،

این غیبت ماست نه غیبت او...

خدا صبرت بدهد آقا



اینجا به خیلی چیزهایی که اعتقاد تو بود میخندند !

به ریش میخندند …به چادر میخندند … به لباس پیغمبر میخندند …

همه چیز شده مد،اینجا به ناموس شیعه هم رحم نمیکنن

چه بگویم از پوشش بعضی دخترهایمان و......

آقا،با این کارهای ما دلت خون است… خدا صبرت بدهد …

خداصبرت بدهد که چقد دلت را میشکنیم


 شرمنده ایم امام زمان