هیچگاه نشد که باماشین اداره مارا جایی ببرد.
به یاد دارم یکی از بچه ها مریض شده بود
اورا جهت مداوابه بیمارستان میبردیم
دربین راه فرامرز را دیدم.از او خواستم که مارا
به بیمارستان برساند،اما گفت:باتاکسی بروید من
خودم را میرسانم ماشین اداره را سرجایش گذاشت
وباموتور سیکلت شخصی به بیمارستان آمد.
راوی:همسر شهید فرامرز بهادر
سلام وعرض ادب واحترام
کاش راه ورسم شهدا زنده بمونه.