خاکریز

شهدا

خاکریز

شهدا

ای شهیدان شرمندم




آرپی جی زن تانک را زد؛ تانک هم سر او را با گلوله ی مستقیم زد.

بدنش که بی سر می دوید، یکی از بچه ها فیلم برداری کرد.

بعدها مادر شهید شنیده بود از بچه اش توی آن وضعیت فیلم گرفته اند،

اصرار می کرد می خواهم فیلم را ببینم.

سپرده بودم نگذارند. خیلی اصرار کرده بود و بچه ها

هم کوتاه آمده بودند. برده بودنش تبلیغات لشکر و فیلم

را برایش پخش کرده بودند؛ نه یک بار که چند بار.

بچه ها می گفتند دفعه ی آخر وقتی دوربین

روی رگ های بی سر شهید زوم کرد، مادرش رفت

جلوی تلویزیون و از روی صفحه ی تلویزیون

رگ های بریده ی شهیدش را بوسید

و گفت حالا حضرت زینب (س) را درک می کنم.


آخه من جز گفتن اینکه بگم شرمندم حرفی ندارم.

گاهی که صبرم تموم میشه یه جورای غیرباورم به دیدارتون میام.

یا عکسی ازتون جلو چشمم میاد که  دردم تازه میشه 

شهدا از خودتون دورم نکنید.میدونم گاهی لیاقت ندارم

ولی به جرات میگم این دل به عشق شما جون میگیره.

خدایا مارو شرمنده ی خون شهدا نکن....


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.