خاکریز

شهدا

خاکریز

شهدا

مادر شهید



نه دلشان می آمد من را تنها بگذارند

نه دلشان می آمد جبهه نروند .
این اواخر قبل از رفتنشان هر روز با هم یکی به دو می کردند.
شوهرم به پسرم می گفت :«از این به بعد ،تو مرد خونه ای .

باید بمونی از مادرت مراقبت کنی .»


پسرم می گفت :«نه آقاجون .من که چهارده سالم بیش تر نیست.

کاری ازم بر نمی آد.شما بمونید پیش مادر بهتره»

-اگه بچه ای ،پس می ری جبهه چه کار ؟بچه بازی که نیست.
- لااقل آب که می تونم به رزمنده ها بدم.
دیدم هیچ کدام کوتاه نمی آیند،گفتم «برید هر دو تاییتون برید»


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.