ساعت روی یه قله در حالی مبارزه کرد که تموم نیروهاش رو از دست داده بود فقط خودص تک و تنها باقی مونده بود
تو خاطراتش میگه که بخاطر اینکه عراق نفهمه من تنها موندم با انواع و اقسام اسلحه ها تیر اندازی میکردم
بعد ک نیروی کمکی رسید سخت مجروح شده بود بردنش پایین بین راه پای یکی از
نیروهایی ک برانکاد رو حمل میکرد و گرفت و انگشت اشارش رو ب سمت قله نشون
داد و زیر لب اهسته گفت اگه هزار بار دیگه هم از دستت بدم اخرش خودم ازادت
میکنم
و از هوش رفت
بعد از اون تیپ ها و لشگرهای زیادی برای ازادی اون قله تلاش کردن ولی هیچ کس موفق نشد
تا اینکه خودش خوب شد و برگشت و باگردانش ازادش کرد
سردار سرتیپ پاسدار شهید فرهنگیان
تولد۱۳۴۰
شهادت ۱۳۶۵/۱۰/۲۴
عملیات کربلای پنج
مسئولیت فرمانده گردان تبوک تیپ ۲۹نبی اکرم استان کرمانشاه
خاطره از کتاب سردار خط شکن