در مســیر عــاشقی بـایــد
کــــه از ســر هــــــم گــذشت
قصـــه ایــن روزهــا
تــا بــه قیــامـت خـوانـدنـیست
خدایا من دلم قرصه کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت که حتی روز روشن نیست
کسی اینجا نمی بینه که دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمون رفته زمین دار مکافاته
فراموشم شده گاهی که این پایین چه ها کردم
که روزی باید از اینجا بازم پیش تو بر گردم
خدایا وقت برگشتن یه کم با من مدارا کن
شهدا دلم خیلی براتون تنگه
یه عالمه حرف دارم ولی درمقابلتون
حرفام جای خودشونو به سکوت میدن
دوسـت دارم از غـمـت ســر بــه بــیــابــان بــزنــــم
آن بـیـابـانی کــه مـسیـرش از نـجـف تـا کـربـلاست
تقصیر ماست غیبت طولانی شما
بغض گلو گرفته ی پنهانی شما
برشوره زار معصیتم گریه می کنم
جانم فدای دیده ی بارانی شما
پرونده ام برای شما دردسر شده
وضع بدم دلیل پریشانی شما
ای وای من!که قلب شما را شکسته ام
آقا چه شد تبسم رحمانی شما؟
ای یوسف مدینه مرا هم حلال کن
عفو و گذشت سنت کنعانی شما
آیا حقیقت است که اصلاٌ شبیه نیست؟
رفتار ما به رسم مسلمانی شما...