خاکریز

شهدا

خاکریز

شهدا

مجروحین


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

شب ها به سراغ مجروحین میرفتم،برایشان حرف میزدم

و به آنها روحیه میدادم.یک شب به اتاق مجروحی که

تمام بدنش باندپیچی بود،رفتم.او را نشناختم،رفتم کنارتختش،

هرچه با او حرف زدم،جواب نداد،

فقط قطرات اشک از چشمانش سرازیر بود.

بادستانم اشکهایش را پاک کردم،ناگهان گفتم:

مادر به قربانت!گریه نکن.دیدم خنده رو لبهایش نشست.

گفت:مادر خسته نباشی.خشکم زد،صدایش خیلی آشنا بود،

اما نمیتوانستم بشناسمش.تمام بدن و صورتش باندپیچی بود

فقط چشمان و لبانش دیده میشد،ایستادم و نگاهش کردم.

دیدم پسر خودم است و آنجا به یاد

حضرت زینب سلام الله علیها در گودی قتلگاه،اشکم جاری شد.


راوی:مریم میرتاج الدینی



 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com