-
ای شهیدان شرمندم
دوشنبه 6 بهمن 1393 07:35
آرپی جی زن تانک را زد؛ تانک هم سر او را با گلوله ی مستقیم زد. بدنش که بی سر می دوید، یکی از بچه ها فیلم برداری کرد. بعدها مادر شهید شنیده بود از بچه اش توی آن وضعیت فیلم گرفته اند، اصرار می کرد می خواهم فیلم را ببینم. سپرده بودم نگذارند. خیلی اصرار کرده بود و بچه ها هم کوتاه آمده بودند. برده بودنش تبلیغات لشکر و فیلم...
-
از طرف من به جوانان بگویید
دوشنبه 6 بهمن 1393 07:19
از طرف من به جوانان بگویید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است.بپا خیزید و اسلام خود را دریابید. انسان یک تذکر در هر 4 ساعت به خودش بدهد، بد نیست. بهترین موقع بعد از پایان نماز، وقتی سر به سجده می گذارید، مروری بر اعمال از صبح تا شب خود بیندازد، آیا کارمان برای رضای خدا بوده است
-
افسوس
دوشنبه 6 بهمن 1393 07:16
کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هر گاه به منزلمان رسیدیم بدانیم از خون کدام شهید به آرامش به خانه رسیدیم….!!!! ولی افسوس یادمان میرود.
-
حجاب
دوشنبه 6 بهمن 1393 07:11
-
چشم به راهم تا توآیی
دوشنبه 6 بهمن 1393 03:29
آنـــقدر به تـــــو فکر میکنم .. تا فکری به حال خرابم کنی .. مولا جان ! اللهم عجل لولیک الفرج
-
فرزندان شهدا
یکشنبه 5 بهمن 1393 01:50
-
عاشق اسلام هستم
یکشنبه 5 بهمن 1393 01:47
-
خدای من
سهشنبه 30 دی 1393 07:15
-
15 سال بیشتر نداشت
سهشنبه 30 دی 1393 07:11
ماها برای خونهایی که ریخته شد چه کرده ایم؟ ماها به کجا داریم میرسیم؟ شرمنده ام شهدا
-
لبیک یامحمد
سهشنبه 30 دی 1393 07:05
من عاشق حضرت محمد صلیالله علیه و آله و سلم هستم
-
خاطره از شهید
سهشنبه 30 دی 1393 07:00
در سال ۱۳۴۸ وارد نیروی هوایی شدم . در بدو ورود می بایستی یک سری آموزشها را در نیروی هوایی می دیدیم که از آن جمله آموزش زبان انگلیسی بود.این کلاس ها شروع آشنایی چندین ساله ی من با عباس بابایی بود... ایشان شخصیت خاصی داشتند واز همه متمایز بودند. در آن دوران بیشتر استادان زن بودند از جمله استاد کلاس زبان که یک زن...
-
ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺁﻟﺰﺍﯾﻤﺮ ﺩﺍﺷﺖ
سهشنبه 16 دی 1393 05:19
ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺁﻟﺰﺍﯾﻤﺮ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﺩﺭ ﯾﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺩﺍﺭﯼ، ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺒﺮﯾﻤﺖ ﺁﺳﺎﯾﺸﮕﺎﻩ ﺳﺎﻟﻤﻨﺪﺍﻥ ﻣﺎﺩﺭ ﮔﻔﺖ: ﭼﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺍﯼ؟ ﮔﻔﺖ: ﺁﻟﺰﺍﯾﻤﺮ ﮔﻔﺖ: ﭼﯽ ﻫﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻤﻪ ﭼﯿز رﻮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﮔﻔﺖ: اﻧﮕﺎﺭ ﺧﻮﺩﺗﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﯼ ﮔﻔﺖ: ﭼﻄﻮﺭ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻧﮕﺎﺭ ﯾﺎﺩﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺯﺣﻤﺘﯽ ﺑﺰﺭﮔﺖ ﮐﺮﺩﻡ، ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺨﺘﯽﮐﺸﯿﺪﻡ ﺗﺎ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺸﯽ، ﻗﺎﻣﺖ ﺧﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﻗﺪ ﺭﺍﺳﺖ...
-
صلوات
سهشنبه 16 دی 1393 05:18
-
شرمنده ام آقا
سهشنبه 16 دی 1393 05:11
-
شهید مطهری
سهشنبه 16 دی 1393 05:00
-
شهید
سهشنبه 16 دی 1393 04:49
وقتی رسیدم دستشویی ، دیدم آفتابه ها خالی اند. برای آب کردنشون باید تا هور می رفتم. خیلی راهش طولانی بود و زورم آمد تا آنجا بروم. یک بسیجی آن اطراف بود. بهش گفتم : «دستت درد نکنه ، این آفتابه رو آب می کنی؟» بی چون و چرا قبول کرد. رفت و آب آورد. دیدم آب آفتابه کثیفه. گفتم : «برادر جان! اگه صد متر بالاتر آب بر می داشتی ،...
-
ازدواج ونماز
شنبه 6 دی 1393 05:53
-
ای کاش
شنبه 6 دی 1393 05:48
-
آقای من
شنبه 6 دی 1393 05:45
گـاهی مـیان مردم ... در ازدحام شـهر .. غیر از تـو .. هر چـه هـست فـراموش میکـنم ... اللـهم عجـل لولیـک الفــرج
-
خدایا
شنبه 6 دی 1393 05:39
خـــــدایا ! نگذار دروغ بگویم، زیرا دروغ ظـلـم کـثـیــفـی است ... (شهید دکتر مصطفی چمران)
-
مادر شهید
شنبه 6 دی 1393 05:36
ما چه میفهمیم معنی انتظار را......
-
شهدا زنده اند
شنبه 6 دی 1393 05:33
یک روز در اتاق کار به یکی از دوستان(به شوخی)گفتم: این عکس شهدا رو بردارید دیگه، بابا اینها مردن تموم شد رفت،چرا اتاق کار رو کردی موزه شهدا؟ ... . . نزدیک عصر بود که محل کار را ترک کردم آمدم خانه،در را که باز کردم خانومم گفت : باز چکار کردی ؟ گفتم چی شده ؟ گفت خواب دیدم شهید موسوی و همه شهدا کنار هم جمع شدن، شهید موسوی...
-
دلتنگ مولا
دوشنبه 1 دی 1393 07:49
دل است دیگـــر،گاهی دلتنـــــگ مولایش می شود... مـردم از غـــــم تنهایــــی... فــــدای قلــــــب نازنینت یابن زهـــــرا(عج)
-
برای ظهور آقا چه کرده ایم
دوشنبه 1 دی 1393 07:46
شرمنده ایم آقا
-
دلم به بهانهی ندیدنت گریست
دوشنبه 1 دی 1393 07:39
دلم به بهانهی ندیدنت گریست ... بگذار بگرید ... و بداند ... هر چه خواست ... همیشه نیست ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 دی 1393 07:31
یه عده از کربلا برنگشته راهی شدن امام رضا، کار ما هم شده فقط بگیم التماس دعا...... دلتنگم آقا....
-
یا بقیه الله
دوشنبه 1 دی 1393 07:15
یا بقیه الله دلم ... مثل انــارهایی که مـادربـزرگ دانــه می کنـد ، به شــوق دیدنت خــون است . . .
-
بندگی
دوشنبه 1 دی 1393 05:47
-
روشنفکران
دوشنبه 1 دی 1393 05:45
-
بارالها
دوشنبه 1 دی 1393 05:30