خاکریز

شهدا

خاکریز

شهدا

یاحسین



یک اربعین غزل، به امید عنایتی ...
این بغض من اگر چه خودش هم عنایت است

چیزی برای عرضه ندارم مرا ببخش
یعنی غزل، نشانه‌ی عرض ارادت است

ما هیچ، ما گناه ... فقط جان مادرت
امضا بکن که شاعرت اهل شهادت است

باشد حسین کرب و بلا مال خوب‌ها
یک مهر تربت از تو برایم کفایت است ...

آقا اصلا دین رو میذاریم کنار


آقا اصلا دین رو میذاریم کنار

بیا اصلا قرآن رو میذاریم کنار

حجاب یه مساله عقلیه!

هر عقل سالمی میتونه قبول کنه

به یه خانم بگو حاضری شوهرت 99%

عشقش مال تو باشه 1% واسه یه زن دیگه؟!

کسی هست بگه حاضرم؟!

پس همونطور که دوس داری شوهرت عشقش مال تو باشه

جوری ازخونه بیرون نرو عشق شوهر مردمو بدزدی!

یه جور لباس نپوش آرایش نکن که 1% عشق یه مردو مال خودت کنی

زن مسلمان باید آنچنان در میان مردم رفت و آمد کند

 که علائم عفاف و وقار و سنگینى و پاکى از آن هویدا باشد!

کــــاری بکـــن ای شهــــید



مــــن اینجا...

در قصــــه خیـــــس این دنیــــــا...

وجـــــودم مچـــاله شد!!!

کــــاری بکـــن ای شهــــید

بعضـــی وقت هــا

نمــــی دانم، در میــــان ایــن گــرد و غبـــار گنـــاه

در این دنیـا

بــا که مـــی توان از بـــی قراری گفــت...؟!

مسیر عاشقی



در مســیر عــاشقی بـایــد
کــــه از ســر هــــــم گــذشت

قصـــه ایــن روزهــا
تــا بــه قیــامـت خـوانـدنـیست

مولا جان



مولا جان برای من این ساعت هــا جــور خاصی میگذرنــــد..
نمی دانــی !
پشت نبودن هـــای تــو
زمان چـــه بی رحمانه نبضش می زند...
ای پسر فاطمه غرق گناهم مرا دریاب
میدانی که تمام دل خوشیم به چرخش چشمان توست
با تمام وجود میگویم تمام تار وپود منی
دوستت دارم

خدایا من دلم قرصه




خدایا من دلم قرصه کسی غیر از تو با من نیست

خیالت از زمین راحت که حتی روز روشن نیست

کسی اینجا نمی بینه که دنیا زیر چشماته

یه عمره یادمون رفته زمین دار مکافاته

فراموشم شده گاهی که این پایین چه ها کردم

که روزی باید از اینجا بازم پیش تو بر گردم

خدایا وقت برگشتن یه کم با من مدارا  کن

شنیدم گرمه آغوشت اگه میشه منم جا کن




شهدا نگاهی به من بکنید




شهدا دلم خیلی براتون تنگه

یه عالمه حرف دارم ولی درمقابلتون

حرفام جای خودشونو به سکوت میدن

امام زمان مرا صدا زد



(((( داستان خواندنی ))))

سلام
من یه خانواده ای مذهبی دارم اما خودم از اون
دخترهای بد حجاب بودم ، از پوششم راضی نبودند
 خیلی بهم تذکر می دادند (البته اصلا منظورشان چادر نبود)
 اما من وقتی با اون حالت بد حجاب میرفتم بیرون و
 همه نگام میکردن اصلا احساس بدی بهم دست نمی داد...

نمی دونم چی شد که تو هفده سالگی
 یه روز که با یکی از دوستای بد حجاب خودم رفته بودم
بیرون متوجه نگاه های بد و هوس آلود مردم
به او شدم و اون لحظه از خودم بدم اومد .

نمی دونم چرا این اتفاق افتاد شاید به خاطر
نماز خواندن های مرتبم بود، قبلا هم نماز می خواندم
 اما گاهی کاهلی می کردم ولی مدتی بود
مرتب نمازم رو می خوندم همین با
چند مسئله ی دیگه شاید ایمانم رو بالا برد
که متوجه بد بودن آن نگاه ها شدم در هر حال
دیگه تصمیم گرفتم با حجاب بشم

اولش چادر سرم نمی کردم اما حجابم رو
کامل رعایت میکردم یواش یواش با
 خدا صمیمی تر شدم این صمیمیت اون قد ادامه یافت
 تا اینکه عاشقش شدم یواش یواش
پیش خودم فکر می کردم که چه زشته
کسی که عاشق خداست بدون چادره!
راستش حتی بدون چادر و با حجاب کامل
باز نگاه مردم دنبالم بود خیلی عذاب میکشیدم
 تو 2 راهی مونده بودم . در اون زمان خواهرم
که 4 سال از من کوچکتر بود نیز تمایل نشون می داد
که چادر سرش کنه و من نیز با دیدن او اشتیاقم بیشتر می شد.

یک سری چیزها رو بهانه می کردم
 مثل مشکلات چادر سر کردن مثل پوشیدن لباس
 زمستانی چون ما هم در منطقه سردسیر زندگی
 می کنیم و بعضی مشکلات مشابه از آن طرف
احساس می کردم با چادر آدم یه منزلت دیگه ای داره
 پاک تره واسه همین به خاطر عشقی که به خدا داشتم
 احساس کردم باید کامل ترین حجاب رو انتخاب کنم.
در نهایت تصمیمم رو گرفتم با تمام این
 مشکلات مقابله کرده و چادر سرم کنم .

یه روز که به مراسم نیمه شعبان رفته بودیم
تو دلم به اقا گفتم اقا اگه من لایق همراهی
شما هستم کاری کن که اسمم تو قرعه کشی
 در بیاد،-اسم منی که تا حالا از هیچ جا برام جایزه در نیومده-
البته فکر نکنین جایزه خاصی بود و به خاطر جایزه
گفتما نه جایزش یه دست لیوان بود!!!
فقط به این خاطر گفتم که یه جوری آقا حالیم کنه که تو هم بیا میتونی.

باور کردنی نبود درست تو همون نفرات اول من هم بودم.

دیوونه شدم، گریه کردم، فهمیدم که آقا منو صدام زد...

فرداش با مادرم وخواهرم رفتیم بازار و چادر خریدیم
هم من و هم خواهرم. از اون وقت 1 سال و نیم
 میگذره و من هر روز بیشتر از دیروز عاشق چادرم
و حیا و وقارم می شدم اصلا با چادر انگار
از چشمهای هوس آلود دوری ، انگار اصلا نمیبیننت
وای که چه حس خوبی داره که نبیننت که خدا و آقا
 صاحب الزمان با لبخند رضایت نگاهت کنن
من اینو با هیچ چی تو دنیا عوض نمیکنم با هیچی....

اولین روز چادری شدنم با اینکه تحول بزرگی بود
 و احساس می کردم همه من رو نگاه میکنن
اما خیلی شیرین بود احساس خیلی زیبایی داشتم
 احساس می کردم عشقم و ایمانم به خدای مهربونم بیشتر شد

شرمنده ام آقا



هر روز برای آمدنت دعا میکنیم

و برای نیامدنت کارهای بسیار !!!

شرمنده ام آقا .....

این چه در پا دارد و آن چه در پا



این چه در پا دارد و آن چه در پا . . .

و تو ای خواهر دیند‏ارم: چادر سیاهی که تو را احاطه کرده است
 ازخون سرخ من کوبنده تر است


(شهید عبدالله محمودی)

مهدی بیا



دوسـت دارم از غـمـت ســر بــه بــیــابــان بــزنــــم

آن بـیـابـانی کــه مـسیـرش از نـجـف تـا کـربـلاست