یک اربعین غزل، به امید عنایتی ...
این بغض من اگر چه خودش هم عنایت است
چیزی برای عرضه ندارم مرا ببخش
یعنی غزل، نشانهی عرض ارادت است
ما هیچ، ما گناه ... فقط جان مادرت
امضا بکن که شاعرت اهل شهادت است
باشد حسین کرب و بلا مال خوبها
یک مهر تربت از تو برایم کفایت است ...
در مســیر عــاشقی بـایــد
کــــه از ســر هــــــم گــذشت
قصـــه ایــن روزهــا
تــا بــه قیــامـت خـوانـدنـیست
خدایا من دلم قرصه کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت که حتی روز روشن نیست
کسی اینجا نمی بینه که دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمون رفته زمین دار مکافاته
فراموشم شده گاهی که این پایین چه ها کردم
که روزی باید از اینجا بازم پیش تو بر گردم
خدایا وقت برگشتن یه کم با من مدارا کن
شهدا دلم خیلی براتون تنگه
یه عالمه حرف دارم ولی درمقابلتون
حرفام جای خودشونو به سکوت میدن
دوسـت دارم از غـمـت ســر بــه بــیــابــان بــزنــــم
آن بـیـابـانی کــه مـسیـرش از نـجـف تـا کـربـلاست