خاکریز

شهدا

خاکریز

شهدا

معراج شهدا اهواز




این پستو بخاطر این گذاشتم هرچی میخواید به این شهدا بگید

دلمان به نگاهتان از درون این قاب عکس ها خوش است شاید برای همین است به هر بهانه عکسی از شماها را قاب می گیریم

http://www.axopic.com/do.php?imgf=1407774942311.jpg

تکرار پست(زندگی باشهدا)




روزی که معراج شهدا رفته بودم درخدمت دوتا شهیدتازه تفحص شده بودیم

یکی قسمت آقایون بود ویکی قسمت خانم ها

و یه شب عجیب واسه خودم بودو حال عجیبی داشتم.کلی باشهیدی که بود دردودل کردم

وهمونموقع یه زوج که الان تصویرشونو گذاشتم اومده بودن اونجا

من این عکسارو نگرفتم ازشون

الان این چندتا عکسو داخل اینترنت دیدم و ظاهرا بارضایت خودشون خادمین ازشون گرفتن

و منو برگردوند به اون شب

ودوباره حالمو دگرگون کرد.

 

چقد خوبه زندگیامونو از اول اینجور شروع کنیم.

 

زندگی با شهدا زیباست

 

 

 

 


http://www.axopic.com/do.php?imgf=1407766546891.jpg


*اینم  شهید قسمت خانم ها*



( به یادماندنی در ذهن و زندگی من که به حرف دل من حقیر گوش کرد)


شهید جان هنوز پای عهدی که بستم هستم.

 

حرف باحاج همت

http://www.axopic.com/do.php?imgf=1407666343881.jpg



حاجی وقتی عکستونو میبینم هیچ حرفی نمیتونم بزنم.

حاجی درمقابلتون من خیلی کوچیکم

ولی حاجی میدونی که من ناچیز چقد بهتون ارادت دارم

حاجی شما و امثالتون چیکار کردین با دل ما

اگه شما نبودین منو امثال منی هم نبودنحاجی خودت ازهمه چی خبر داری

دعا کنید برای منو وامثال من

شهید عبدالله عبداللهی(طلبه)




بیستم مرداد 1349 در شهر قزوین به دنیا آمد.پدرش رمضانعلی کارگر بود تا سطح

اول در حوزه علمیه درس خواند.طلبه بود واز سوی بسیج درجبهه حضور یافت.

دهم اسفند 1365 درشلمچه به شهادت رسید،پیکرش مدت ها درمنطقه برجا ماند

و سال 1375 پس تفحص درگلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.




مردم

مردم! امام زمان (عج) را فراموش نکنید. ..

مردم! دنباله رو روحانیت باشید که چراغ راه هدایتند.

از امام اطاعت کنید که عصاره اسلام است، او را تنها نگذارید که نماینده حجه بن الحسن (ع) است


شهید حسین برهانی

اهمیت تربیت(شهید علی بینا)

تازه تو دبیرستان اسم نوشته بودم. وقتی می رفتم کلاس ، زینب رو می سپردم دست مادرم و می رفتم.

یه روز که از کلاس برگشتم دیدم علی داره لباس کثیف زینب رو عوض می کنه و رفتارش مثل همیشه نیست. شستم خبردار شد که علی به خاطر این که زینب رو گذاشتم و رفتم مدرسه ناراحته . گفت: دلت میاد زینب و تنها بذاری؟

گفتم: توقع داری دست از کارو زندگی بکشم و این بچه رو حلوا حلوا کنم؟

تا دید به هم ریختم و حال خوبی ندارم ، با نرمی و لطافت خاصی گفت:

رسالت اصلی تو تربیت زینبه . سعی کن ازش غافل نشی. آرامش و نرمی کلامش آرومم کرد .



منبع : سیره پیامبرانه شهدا ص 112

لبخندهای جبهه(شهید ابراهیم هادی)

گاهی حسودیمان می‌شد از اینکه بعضی اینقدر خوش‌خواب بودند. سرشان را نگذاشته روی زمین انگار هفتاد سال بود که

خوابیده‌اند و تا دلت بخواهد خواب سنگین بودند، توپ بغل گوششان شلیک می‌کردی، پلک نمی‌زدند. ما هم اذیتشان می‌کردیم.

دست خودمان نبود. کافی بود مثلاً لنگه دمپایی یا پوتین‌هایمان سر جایش نباشد، دیگر معطل نمی‌کردیم صاف می‌رفتیم

بالا سر این جوانان خوش خواب: (برادر برادر!) دیگر خودشان از حفظ بودند، هنوز نپرسیده‌ایم: (پوتین ما را ندیدی؟) با عصبانیت

می‌گفتند: (به پسر پیغمبر ندیدم.) و دوباره خرو پفشان بلند می‌شد، اما این همه ماجرا نبود. چند دقیقه بعد دوباره: (برادر برادر)

بلند می‌شد این دفعه می‌نشست: (برادر و زهرمار دیگر چه شده؟) جواب می‌شنید: (هیچی بخواب خواستم بگویم پوتینم

پیدا شد!)


         


(علمدار کانال کمیل )  مفقودالاثر

نماز اول وقت



شهید حسن باقری

فکه


http://www.axopic.com/do.php?imgf=1407533948071.jpg


چه می فهمیم شهادت چیست مردم؟

شهید و همنشینش کیست مردم؟

تمام جستجومان حاصلش بود:

*شهادت اتفاقی نیست مردم*


این جمعه هم گذشت


http://www.axopic.com/do.php?imgf=1407529924861.jpg


تا زنده ام بازهم انتظارت را میکشم
هنوز امیدوارم

میشود این جمعه بیایی آقا؟



شاید آنروز که سهراب نوشت:
تاشقایق هست زندگی باید کرد
خبری از دل پردرد گل نرگس نداشت
باید اینطور نوشت:هرگلی هم باشد
چه شقایق چه نرگس وچه یاس
تانیاید*مهدی* زندگی دشوار است

خاطره ی خربزه

http://www.axopic.com/do.php?imgf=1407404343471.jpg

ماها کجای کاریم؟؟؟؟؟؟

درد ودل با آقا

منتی هم سرمون بذاری بد نیست آقا جان،ازمون گله کنی بد نیست آقا،نگرانم پس از مردن من برگردی،نگرانم آقاجان


نکنه منتظر مردن مایی آقا ،منتظرانت بمیرن میای آقا؟؟؟؟؟


آقا یه عمر گناه کردم غلط کردم.اشکتو در اوردم.نفهمیدم.نمیخواستم گناه کنم.توهم شاهدی خدا.شاهدی بعد از گناه پشیمون شدم.الان فقط منتظرم.آقا دلم درد داره ولی بهتر از این بلد نیستم بنویسم.بیا آقا تا زنده ایم.


اللهم عجل لولیک الفرج



واسه ظهور آقا دعا کنید.گریه واسه آقا ظهورو نزدیک میکنه.دعاکنید

اروند کنار


http://www.axopic.com/do.php?imgf=1406514878391.jpghttp://www.axopic.com/do.php?imgf=140651487842.jpg


در سینه‌ام دوباره غمی جان گرفته است

 باز دلم به یاد شهیدان گرفته است

تا لحظه‌ای پیش دلم گور سرد بود

اینک به یمن یاد شما جان گرفته است

 

مولای ما مظلوم است

امام زمان ماغریب ومظلوم است...داخل جمعیت 200 میلیونی شیعه ی ما،مولای ما باید مظلوم باشه؟؟؟امام حسین مظلوم 72 تن یار داشت.امام زمان چندتا یار داره؟؟؟کدام ما خون به دل امام زمان نکردیم؟

یه شعری از یه سخنرانی گوش دادم اصلا خوب نیست ولی حقیقته وشرمنده شدم

نیانیا گل نرگس جهان که جای تونیست    به صد ترانه به لبها یکی برای تونیست
نیانیا گل نرگس که در زلال دلی                 هزار آینه نقش ویکی زخال تو نیست
نیانیا گل نرگس به آسمان سوگند           قسم به نام ونهادت دلی برای تونیست
نیانیا گل نرگس بدان آگه باش                که جای سجده امام هنوز مال تونیست
نیانیا گل نرگس به مجلس ندبه             که ندبه،ندبه خلقه است،پایگاه تونیست
نیانیا گل نرگس دعای عهد کجاست         نه این نماز جماعت به اقتدای تونیست
نیانیا گل نرگس به جان تشنه ی عشق    دعا،دعای ظهور است ولی برای تونیست
نیانیا گل نرگس که چون علی تنها             به فجر تو وظهورت کسی کنار تونیست
نیانیا گل نرگس تورو به خاک بقیع                که شهرما نه محیای امامان تو نیست
نیانیا گل نرگس به مادرت زهرا                 کسی برای شهادت به کربلای تونیست
نیانیا گل نرگس نیا به دعوت ما                     هزار نامه توفیق یکی برای تو نیست
نیانیا گل نرگس فدا شدی مولا                             نیانیا گل نرگس فداشدی مولا 


فدای عصر عجیب،که خواستار تو نیست

ما داریم چیکار میکنیم؟؟امام زمان ما که به غیر از ما شیعیان کسی رو نداره
آقاجان شرمندتم
آقاجان مارو ببخش

مواظب نگاهمان باشیم


امیرالمومنین فرمود کسی که باچشمش به ناموس مردم نگاه کند مثل اینه که هفتاد ضربه به علی زده باشد.....



برگرفته از سخنرانی حاج شیخ محسن کافی

حتی بچه هم محبت بدون عملو دوست نداره

یه خاطره ای خوندم خیلی حیفم اومد ننویسمش.واولی همه بخاطر خودم نوشتم که یه تلنگرباشه به خودم


بچه ام کوچولو بود،ازم بیسکویت خواست گفتم امروز میخرم.وقتی به خونه برگشتم فراموش کردم بیسکویت بخرم.بچه دوید جلوم وپرسید:بابا بیسکویت کو؟گفتم یادم رفت.بچه تازه زبون باز کرده بود گفت بابا بد بابا بد.بچه رو بغل کردم گفتم:باباجان دوست دارم.بچه گفت بیسکویت کو؟

 دانستم که دوستی بدون عمل رو بچه سه ساله هم قبول نمیکنه

 


 خاطره از حجت الاسلام قرائتی

 

 

خاطره از سید ناصرحسینی پور

رزمنده ای بود که 14 سال بیشتر نداشت،فرمانده ی عراقی وقتی اونو دید و متوجه سنش شد،

پرسید:مگه سن سربازی 18 سال نیست؟خمینی سن سربازیو پایین اورده؟

 رزمنده در جواب عراقی گفت نه سن سربازی همون 18 ساله

خمینی سن عشقو پایین اورده.


سیدناصرحسینی پور جانباز دفاع مقدس ونویسنده کتاب پایی که جاماند



 http://www.axopic.com/do.php?imgf=1406350024132.jpg

برای ما دعا کنید عاشق بمانیم.........

شهید نسل سوم(حجت الله رحیمی)


شهید حجت رحیمی درتاریخ 24/12/1368 درخانواده ی مذهبی در شهر باغملک دیده به جهان گشود.


شهید رحیمی ازسال 1379 فعالیت های خود را درپایگاه بسیج ومسجدسیدالشهدا درشهرستان باغملک آغاز کرد.و مداح اهل بیت بود.از سال 1386 به عنوان خادم الشهید در ستاد راهیان نور خدمت میکرد.وی دانشجوی آزاد شهرستان باغملک بود ودرسال 1390 مسئول بسیج دانشگاه آزاد اسلامی باغملک  گردید.

 

ادامه مطلب ...

دایی جان


سلام دایی جان
دوستت دارم
شهدی که به تو داده اند
دیگر کمتر یافت میشود
ولی هنوز هست اکسیر شهادت
وانانکه میخواهند باید حسینی تبار باشند
واینجادیگر کسی یاد شما نیست
یادت بخیر وراهت گرامی
راستی دایی جان هنوز هر وقت
با راهیان در کنار اروند میروم ابهای اروند از
تو برایم میگویند ومن نیز هنوزهر موقع
صدایت را از ورای آبهای دنیایی اروند
می شنوم اشک امانم را می برد
 


برگرفته از وبلاگ شهری در آسمان

مکاشفه (معصومه سبک خیز)همسر شهید برنسی

یک بار خاطره ای از جبهه برام تعریف کرد،میگفت:کنار زاغه مهماتها سخت مشغول بودیم

توجعبه های مخصوص،مهمات میذاشتیم و درشون رو میبستیم،یه دفه چشمم افتاد به یک خانم

محجبه باچادری مشکی،پا به پای ما مهمات میذاشت توی جعبه ها باخودم گفتم:حتما از این خانماییه

که میان جبهه اصلا حواسم نبود که هیچ زنی رو نمیذارن وارد اون منطقه بشه

به بچه ها نگاه کردم.مشغول کار بودند وبی تفاوت میرفتنو میومدن

انگار اون خانم رو نمیدیدن قضیه عجیب برام سوال شده بود،موضوع عادی به نظر نمی رسید

کنجکاو شدم بفهمم جریان چیه رفتم نزدیکتر تا رعایت ادب شده باشه سینه ای صاف کردم وخیلی بااحتیاط گفتم:خانم،جایی که ما مردها هستیم شما نباید زحمت بکشین،رویش طرف من نبود ایستاد وفرمود:مگرشما در راه برادر من زحمت نمیکشید؟یک آن یاد امام حسین ع افتادم و اشک توی

چشمام جمع شد،خدا بهم لطف کرد که سریع موضوع رو گرفتم و فهمیدم جریان چیه

بی اختیار شده بودم و نمیدونستم چی بگم.خانم همونطور که رویشان اونطرف بود فرمود:

 

هرکس که یاور ما باشد،البته ماهم یاری اش میکنیم.